اندیشه و حیات اندیشمند ( مراحل اصولی موفقیت ) (1)

 

نویسنده : حسن مانیان
منبع : سایت راسخون



 

فصل اوّل : کلیّات

مقدمه

قال علی علیه السلام : «التفکر حیاۀ القلب البصیر» (1)
انسان در تمام حیات و زندگی خود بر این کره خاکی به دنبال رشد و کمال بوده.
تأمین نیازهای جسمی و روحی، دنیوی و اخروی، رشد و کمال او را تضمین خواهد کرد.
در فرآیند رشد، تعقل انسان از یک سو رشد کرده و از سوی دیگر به ادامه رشد و تعالی انسان کمک می کند.
اغلب مردم نسبت به اینکه تمامی رشد و پیشرفت ما سرچشمه ای به جز تعقل و اندیشه ندارد، نا آگاهند در عین حال خیال می کنند، این عمل ماست که همه کاره است.
می گویند این حرف ها برای ما نون و آب نمی شه، اگر من صبح از خونه بیرون نروم و به دنبال کار نگردم این شکم را چطوری پُر کنم، فقط با کار و عمل است نه این حرف ها! این گونه انسان ها غافلند از این که همین شرط گذاشتن که می گوید اگر کار نکنم گرسنه می مانم، خود یک تعقل و اندیشیدن است و این اندیشه است که انسان را به عمل وا می دارد و هیچ گاه عمل خود به خود و بدون اندیشه صورت نمی پذیرد.
و آنجایی که می گوئیم عمل بدون اندیشه صورت گرفته در حقیقت، عمل بدون اندیشه نیست بلکه عمل به همراه اندیشه و تصمیمی است بر عدم اندیشه اصولی یعنی اندیشه ای غیر اصولی و غیر عقلائی که اصولاً این افراد با این طرز تفکر نتیجه ای نامطلوب خواهند گرفت، چون هر راه و اصولی نتیجه خاص خود را دارد و اصول عقلائی و یا نداشتن اصول، مسلماً نتیجه ای غیر عقلائی و غیر مطلوب در برخواهد داشت.
اگر شخص بداند هر آنچه در نهایت عمل جواب می دهد نتیجه افکار خویش است، بر این باور خواهد آمد که خود و اندیشه ی خویش را بهتر بشناسد و بهتر به کار گیرد.
بنده ی حقیر برای روشن شدن این گونه اندیشیدن و تفکر، و حتی به کارگیری آن، به خاطر این گونه افراد به تحقیق در این موضوع پر بها همت نموده، امیدوارم مرضی الهی و ائمه ی معصومین علیهم السلام قرار گیرد، و هم بنده و هم بقیه افراد جامعه از این توانایی و موهبت الهی که حیات قلب ماست بتوانیم بهترین استفاده را نمائیم و بتوانیم دنیا و آخرت خود را درست تر بسازیم و خدمتی هم به خلق نموده باشیم که خود زکات موفقیت ماست.

پیشگفتار :

آگاهی و معرفت به مزایا و فوائد هر امری، یک نوع جاذبه و تشنگی روحی در انسان ایجاد کرده و احساس بیهودگی و خسارت در صرف وقت و تلاش در وصول به هدف را از بین می برد و دلیل تلاش برای کسب موفقیت و صرف وقت در آن مطلب را در ذهن تا نتیجه و سر انجام مطلوب جای می دهد.
در راه بدست آوردن این ملکه اخلاقی که اندیشیدن نام دارد، انسان متوجه دشواری هایی در راه خود خواهد شد و آگاهی شخص نسبت به فوائد آن، شوق و اشتیاقی در درون شخص می آفریند که راه را هموار و کوتاه می گرداند که البته ایجاد این آگاهی و انگیزه ی لازم و قوی با دانستن این مسیر تعقل و هدف گرائی میسر خواهد شد.
مزایایی که در این باره یاد می گردد عبارتند از:
1- ارزش اندیشه و ویژگی های آن
2- مزایا و فوائد فردی و اجتماعی
3- فوائد دینی و دنیوی
4- فوائد قابل پیش بینی و غیر قابل پیش بینی
5- فوائد مستقیم و غیر مستقیم
ابتداءً باید این گونه سئوالات را از خود بپرسیم:
- آیا در انتظار موفقیت به سر می برید؟
- آیا فکر می کنید با انتظار کشیدن – دیر یا زود- آرزوی موفقیت شما تحقق پیدا می کند؟
- افراد موفق چه ویژگی هایی دارند؟
« حتماً اشخاص غافل در جواب این سئوال آخر خواهند گفت: « آنها حتماً پارتی دارند.» و یا « آنها افراد خوش شانسی بوده اند.» این اشخاص فعالیت زیاد این انسان های موفق برای رسیدن به این پست و موقعیت را فراموش کرده اند. این اشخاص غافل دست و پنجه نرم کردن این انسان های موفق با موانع و مشکلات را ندیده اند. تنها نتایج کار در پیش رویشان است و فقط جایگاه فعلی اینها را می خواهند نه آن تلاش های بی وقفه را.
بله، ویژگی های انسان های موفق این است که اینها خود را باور کرده اند، اعتماد به نفس دارند، اینها طوری وانمود می کنند که گویا در حال تلاش مستمر و پیوسته خود، به هدف رسیده اند و آن را احساس می کنند.
در این جزوه پس از آگاهی شخص از تعقل و تفکر، مزایای آن، موانع و شرایط تفکر و آگاه کردن شخص از سِر درونی که دارد و توانی که ذات باری تعالی در درون او قرار داده و اینکه ابتدائاً انسان تدبیر می کند تا در مرحله ی بعدی خداوند تقدیر کند، سپس شخص به داشتن هدف رغبت پیدا می کند. در اینجا شخص کارش شروع می شود، اینکه هدفی انتخاب کند، مسلماً یک انتخاب هدف اصولی را هم نیاز دارد، هنگامی که شخص به اصول هدف گرایی آگاه شد، هدف خود را انتخاب می کند، این موقع است که شخص باید از موانع و آفات اطرافش آگاه باشد و راه بر خورد با آنها را بداند. پس باید خود را باور کند، افکار منفی و خانمان سوز را از درون خود بیرون کند، آینده را با چشمان خود مشاهده کند، البته آینده ای دلخواه خود و آینده ای مثبت. برای شروع باید از کوله بارهای تجربه دیگران بهره ای گیرد و با اهل فن مشورت نماید، در امور موجود برنامه ریزی کند، اراده ای چاشنی آن قرار دهد، به شخص خودش تعهد انجام کامل و اصولی کار را بدهد و در نهایت، کاری که به عهده ی شخص باقی می ماند، فقط عمل نهائی است. چون تمامی مراحل قبل فقط در صد کمی از کار را تشکیل می دهد و عمل است که پس از انجام اصولی تمامی این مراحل، بیشترین در صد کار را انجام داده و کار را به خوبی پیش برده به سرانجام دلخواه شخص می رساند.

دست نوشته های تو

عزرائیل را خوشگل تر ببین!

صدای ماشین سنگ تراشی توی گوشت زنگ می زند. از کنار سنگ تراشی رد می شوی. نرمه سنگ ها توی چشمت می پرد. چشمانت می سوزد. می بندی و بازشان می کنی. سنگ سیاه مرمر که رویش حک شده « جوان ناکام ...» و عکس تراش خورده پسر جوانی که می خندد. بین تاریخ تولد و وفاتش را می شماری، فقط 20 سال، هم سن تو. «یاد مرگ» که می افتی تنت به لرزه می افتد. می ترسی، حتی از فکرش هم.
روی سنگ قبرها را که نگاه می کنی، همه عزیزانشان را از دست داده اند، پدرم، مادرم، دخترم...
اما در این میان چیزی عزیزتر از همه هست که به دست می آوری و آن هم لحظه ی « یاد مرگ » است.
تا حالا چقدر به آن فکر کرده ای، بزرگی می گفت: هدف اصلی هستی این است که ما به آگاهی خالص دست یابیم، می دانی آن آگاهی خالص چیست؟ مرگ است باور کن آگاهی اصلی «مرگ» است. شده تا به حال خودت را جای میتی بگذاری که توی کفن پیچیده شده و سنگ لحد را رویش می گذارند. صدای «آخ» گفتنش را شنیدی وقتی می خواهد بلند شود و سرش به سنگ می خورد. چرا باید سرمان این قدر دیر به سنگ بخورد، وقتی که مردیم تازه یاد آدم شدن می افتیم!
تا به حال فکر کردی که چقدر یا چه آماری از جوانان ما به مرگ فکر می کنند یا بهتر بگویم « نگاه نسل جوان ما به مرگ چگونه است؟» فقط 20 سال هست که یا اصلاً به مرگ فکر نمی کنی و مثل خیلی جوان ها متأسفانه ناکام از دنیا می روی (منظور همان جوان های پرپر شده ای هستند که دیگر صدای جیغشان در خیابان ها هنگام تک چرخ زدن نمی آید!) بعضی جوانهای 20 ساله فقط شنیده اند که نماز شب، شب زنده داری ( با چشمهای پُف کرده)، دوره کردن قرآن، آدم را توی بهشت می برد.
اما شده که واقعاً یکبار با مرگ رفیق شوی؟ نه از آن رفیق های جون جونی! نه ...! فقط بشناسی اش، دوستانه با او برخورد کنی. هر چه باشد او هم فرشته است نه هیولا! یک ذره سلول های خاکستری مغزت را به کار بینداز! باور کن، مرگ چیزی شبیه خودت است. توی آینه نگاه کن. چه شکلی هستی؟ مرگ هم همان شکلی است، اگر بخندی او هم می خندد و اگر اخم کنی او هم...!
فقط 20 ساله ای، که می خواهی بمیری خیلی قشنگ مثل شهادت، واقعاً خودت را توی آینه نگاه کردی.
خیلی خوشگل شدی، حمام رفته ای، اصلاح کرده ای، حالا وقت مردن است وقت رفتن پیش خدایت ... چه لحظه قشنگی ، گفتم عزرائیل خیلی خوشگل است مثل خود تو.
فقط 20 ساله ای، که عوض شدی و خیلی خوشگل مردی و حالا شدی یکی دیگر...
یادت باشد روی سنگ قبرت بنویس:
« فکرت را عوض کن، زندگیت و حتی مرگت هم عوض می شود...»

فصل دوّم : عقل و تفکر

تعاریف تفکر :

ابتدا باید تفکر را تعریف نمائیم، که برای روشن کردن این تعریف ما به احادیث و سخنانی چند از معصوم علیهم السلام و اندیشمندان می پردازیم.
- مولی الموحدین حضرت علی علیه السلام در این باره می فرمایند:
« الفکر مرآۀ صافیۀ»(2)
اندیشه آینه ای است شفاف و خوش منظر.
در جایی دیگر می فرمایند:
« التفکر حیاۀ القلب البصیر»(3)
مایه حیات دل شخص، اندیشه است.
- مرحوم فیض کاشانی تفکر را چنین تعریف می نماید:
« فکر یعنی حاضر نمودن حداقل دو معرفت در نفس برای به ثمر آوردن معرفتی سوم از آنها».(4)
- در تفسیر مجمع البیان به سه تعریف دست یافتیم:
الف: « اندیشیدن تلاش و تکاپوی قلب است به وسیله خاطره ها و تصورات موجود ذهنی».(5)
ب: « تفکر، خواستن معرفت و دانش به اشیاء است به واسطه قلب اگر چه حاضر در نفس نباشد».(6)
ج: « اندیشیدن یعنی تصرف و عملیات قلب بواسطه نظر نمودن در استدلال ها».(7)
- حاج ملاهادی سبزواری در منظومه تعریف فکر را چنین آورده:
الفکر حرکهُ الی المبادی
و من مبادی الی المراد
« اندیشیدن حرکتی است با استفاده از اطلاعات اولیه به سوی نتیجه گیری و رسیدن به هدف های مورد قصد».
- در کتاب شمسیه ، تعریف تفکر چنین آمده:
« التفکر، ترتیب امورٍ معلومهٍ للّتادی الی المجهول»(8)
« تفکر یعنی مرتب نمودن اموری که به آن دانش داریم برای رسیدن به مجهولات و کشف آنها»
- دانشمندان غربی در تعریف تفکر چنین گفته اند:
« تفکر یعنی متشکل کردن تجارب گذشته، و حل مشکل یعنی هماهنگ شدن فعالیت های مغزی شخصی، که موجب پاسخ صحیح می شود.»
- روانشناسان نیز فکر را چنین تعریف می نمایند:
1- « تفکر عبارت است از رهبری و توجیه فعالیت های ذهن، به حل مسئله یا مشکلی که شخص برخورد می کند.»(9)
2- « اندیشیدن به آن فعالیت یا رفتار ذهنی گفته می شود که به حل مسئله ای متوجه باشد، زیرا وجود مساله یا مشکل است که شخص را به تفکر بر می انگیزد.»
3- « تفکر یعنی، رفتار رمزی، زیرا هر نوع تفکر با علامت هایی سر و کار دارد که جانشین اشیاء می باشند.»
4- گاهی تفکر را رفتار ضمنی می نامند، رفتاری که مستقیماً نمی توان آن را مشاهده کرد.»
5- « تفکر یک فعالیت ذهنی سازنده است که ما را در سازگاری با محیط خارج و ارضای نیازهای فردی کمک می نماید.»
- مرحوم شهید مرتضی مطهری در کتاب اصول فلسفه پیرامون آثار و نتایج تفکر می فرماید:
« تفکر یعنی از بسائط، مرکبات ساختن، و از مفردات قضایا ساختن، و از قضایا قیاسات تشکیل دادن و نتیجه گرفتن و از قیاسات و نتایج، فلسفه و علوم پدید آوردن. پس مایه اصلی تفکر، مفردات و بسائط است.»(10)
تفکر مقدمه ای برای تذکر ، امعان، تدبر، فهم، معرفت، حکمت، رأی است، که گاهی این لغات به جای همدیگر قرار می گیرند و مشتبه می شوند و باید دانست اینها همه نتایجی از اندیشیدن هستند نه خود اندیشیدن، البته علم هم، مقدمه اندیشیدن است نه اینکه خود اندیشیدن!
بسیاری از مردم گمان می برند که تفکر فقط صرف این است که انسان در ذهنش رؤیا پردازی کند، یا اینکه فکر کند چیزهای موجودی که هستند چگونه به وجود آمده اند یا اینکه بتواند اعداد و ارقام ریاضی را در کنار یکدیگر گذاشته، نتایج حاصل از آن را بررسی نماید.
در حالی که این ظن و گمان ها و خیالاتی که به وجود می آید، مقدماتی است برای تفکر و خود تفکر چیزی است فراتر از اینها چون خداوند تفکر را به ما داده تا با آن هم دنیای خود را به خوبی بسازیم و هم آخرتمان را و به وضوح روشن است برای این ساختن ما نیازمندیم که به واسطه همین تفکر، ذات اقدس اله را بشناسیم که بزرگترین شناخت است، با این حال مسلماً روشن است ما برای شناخت الهی محتاجیم باز به کمک همین تفکر شناختی دیگر داشته باشیم و آن شناخت خودمان است که اکثریت بشریت در این مقام وا مانده اند.
چرا که سخت ترین تئوری پردازی ها در روان شناسی صورت می پذرید و تئوری پردازان پیچیده ترین موجود را انسان می دانند.
از اولین سئوال هایی که به عنوان شناخت برای بشر به وجود می آید، این است که:
اولاً: از کجا آمده ایم؟
ثانیاً: برای چه آمده ایم؟
ثالثاً: به کجا خواهیم رفت؟
که اولین قدم برای تفکرات انسانی می باشد.
امام علی علیه السلام پیرامون این شناخت می فرمایند: « رحم الله امرءً عرف نفسه و علم من أینَ و فی أینَ و الی أینَ».(11) یعنی خداوند رحمت کند شخصی را که نفس خود را بشناسد و بداند از کجا آمده است در کجا هست و به کجا خواهد رفت.
در کلیات شمس تبریزی آمده:
روزها فکر من این است و همه شب سُخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بــود
به کجا می روم آخر، ننمائــی وطنم
ما می توانیم در مورد سئوال اول بگوئیم. از طرف خدا آمده ایم، این خود به ما نشان می دهد که خدا به مصداق آیه ی « و نفخت فیه من روحی » (12) در درون ما از روح خود نهاده و مسلماً به ما بااین اشاره می فهماند، همانطور که مثلاً ،روح گاو، کار گاو را می کند نه فروتر و نه فراتر و نه حتی کار حیوانی دیگر را، یا روح گنجشک که کار گنجشک را می کند نه کار گاو را، پس روح خدائی نیز می تواند و باید کار خدائی کند.
در غیر این صورت هر قصور و کوتاهی که صورت پذیرد، از سمت خود ما بوده و کمبود شناخت ما نسبت به خودمان است. که انشاء الله در فصل سوم به آن خواهیم پرداخت.
در مورد سئوال سوم نیز می توانیم نتیجه همان جواب اول را بدهیم یعنی باز به سوی همان خدا خواهیم برگشت.
اما در مورد سئوال دوم می توان گفت : خداوند فرموده است من تمامی هستی و کائنات را برای انسان آفریدم و انسان را برای دل خودم.
چرا خدائی که در ما از روح خود دمیده و تمامی جهان هستی و کائنات را برای ما آفریده ما نتوانیم غرض هائی که از انسان انتظار دارد را به جا آوریم، فکر نکنیم که فقط عرض الهی این است که ما چند صباحی به دنیا بیائیم، فقط بخوریم و بخوابیم و لذت های دنیائی داشته باشیم و نامه اعمالی را پر کنیم، سپس بمیریم، نامه ی اعمال ما باز خوانی شود و عده ای از ما به بهشت و عده ای دیگر به جهنم برویم. آیا این است غرض الهی؟
نه مسئله این چنین نیست و خدائی که خالق عالمیان است، نه خود کار عبس و بیهوده می کند و نه خواستار کار عبس و بیهوده ای از بهترینِ مخلوقاتش است.
چرا که هنگامی که خداوند انسان را آفرید. یک جمله فرمود که برای هیچ خلقتی دیگر نفرموده بود، و آن این بود: « اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه » (13) ( خداوند به فرشتگان گفت من گمارنده ی جانشینی [برای خود] در زمینم.)
اینجا بود که خداوند فقط برای خلقت انسان به خود بالید. « فتبارک الله احسن الخالقین» (14) ( بزرگا خداوندا که بهترین آفرینندگان است.)
از اینجا باید بفهمیم که غرض الهی از آفرینش ما چه بوده که حتی خداوند به خاطر ما بزرگترین عابدش که شیطان بود را رجم نمود، پس ما مقامی فراتر از آنکه ظاهراًً هستیم، داریم.
از این نکات متوجه می شویم که چرا خداوند ما را جدای از بقیه مخلوقاتش می داند و حساب دیگری بر روی انسان هایش می کند؟
تنها جواب برای این چرا، این است که تنها فرق انسان و بقیه ی موجودات الهی در «قدرت تفکرش» است.
قدرت تفکری که اگر انسان از آن پیروی نماید می تواند از تمامی فرشتگان که شبانه روز کارشان عبادت الهی است ، بالاتر رود و اگر تفکرش را خاموش نماید، مسلماً از پست ترین حیوانات – که فقط غریزه ای عمل می کنند – پست تر خواهد بود.
اینجا می فهمیم که صرف عبادت، مطلوب الهی نیست و خداوند محتاج ماها نیست و تمامی اینها فقط برای تکامل خود ما است. چون اگر مورد بحث خود عبادت باشد خداوند فرشتگانی دارد که شبانه روز و حتی بهتر از ما او را عبادت می کنند.
پس شناخت خود و خدای خود، تفکر و رشد بشری و رسیدن بی نهایت انسان ها توسط عقل انسانی از اغراض الهی است، همان طور که در حدیث گهربار از مولی علی علیه السلام آمده:
« تفکر الساعۀ خیرٌ من عبادۀ سبعین سنۀ»(15)
« یک لحظه تفکر، بهتر از هفتاد سال عبادت است».
تا اینجا پی می بریم تنها با فکر و اندیشه ای سازنده این مقام انسانیت را دارا خواهیم بود و برای موفقیت در این مرحله انسانیت باید با شرایط و موانع تفکر آشنایی داشته باشیم، پس کلام خود را کوتاه نموده به بررسی اصولی شرایط و موانع تفکر می پردازیم:

شرایط تفکر از دیدگاه قرآن و احادیث :

1) به تنهایی ( رهایی از افراد ):

قال الله عزوجل: « قل انما اعظکم بواحدهٍ ان تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا » (16)
« بگو شما را سفارش می کنم بر یک خصلت واحده که بایستید در راه خدا دو به دو و یا تنهائی و سپس به تفکر بپردازید.»
به قول سعدی شیرازی:
هر آنکس که از علم برده است توشه ای
جهانی است بنشسته در گوشه ای

2) در خلوت ( رهایی از محیط ):

در تفسیر مجمع البیان، در تفسیر آیه: « او لم یتفکروا فی انفسهم»(17) ( آیا در دلهای خویش نیندیشیده اید).
می فرماید: ( مراد از تفکر در انفس، تفکر در حال خلوت است چرا که در این حالت انسان مسلط بر نفس خود بوده و می تواند ذهن خود را حاضر برای اندیشیدن نماید.)(18)

3) پس از سیاحت در زمین :

تا ما اطلاعاتی از عالم بیرون خود نداشته باشیم نمی توانیم اندیشه ای جامع داشته باشیم.
« قل سیروا فی الارض ثم انظروا کیف کان عاقبۀ المکذبین ».(19)
( بگو به سیر و سفر در زمین پردازید، آنگاه به اندیشه نشینید که سرانجام تکذیب کنندگان به کجا انجامید؟)

4) در سکوت :

امام علی علیه السلام در این باره می فرمایند: « الصمت روضۀ الفکر»(20)
(خاموشی و سکوت، بوستان اندیشه و تفکر است).
در امالی صدوق آمده: « جمع الخیر کله فی ثلاث: النظر و السکوت و الکلام ...»(21)
« تمامی خیر در سه چیز است: اول: نگاه، دوم: سکوت، سوم: سخن گفتن ...».
به این دلیل که سکوت به انسان تمرکز می دهد و نتیجه تمرکز بهتر از اندیشیدن است.
امام علی علیه السلام باز می فرمایند:
« اکثر صمتک یتوفر فکرک»(22)
(سکوت خود را زیاد کنید تا فکر وافر بدست آوری).
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:
« دلیل العاقل التفکر و دلیل التفکر الصمت».(23)
(نشانه خردمندان اندیشه است و نشانه اندیشه سکوت است).

5) به وسیله زبان :

یکی از مهمترین وظایف زبان، وسیله بودن برای تفکر است، چنانچه دکتر شعاری نژاد، یکی از استادان تربیت می گوید:
« فکر کاملاً بر زبان متکی است و بدون آن نمی تواند به نقاط دور دست سیر کند، الفاظ هستند که افکار را محدود و ثابت نگه داشته یا به افزایش و رشد آنها امکان می دهد و افکار جز از طریق الفاظ آشکار نمی شوند، و زایش حقیقی فکر نو، وقتی است که می توان آن را در قالب لفظ ریخت، به طور کلی برای تحریک تفکر غالباً باید سخن گفت، ما وقتی می توانیم موضوع و مسأله را خوب روشن نمائیم که اگر گروه معینی از عبارت ها را به کار ببریم، یک عده از دانشمندان به قدری زبان را در عمل تفکر مهم دانسته اند که آن را کلام باطنی خوانده اند. بدین معنی که انسان وقتی درباره ی بعضی مشکلات فکر می کند در واقع خود را مخاطب قرار داده، سخن می گوید ...»(24)

6) به همراه تقوا و حسن خلق :

ارتباطی متقابل بین تفکر و اخلاق وجود دارد. از طرفی تفکر ریشه هر خوبی معرفی می شود که با مراجعه به کتب اخلاقی و تربیتی به عنوان بهترین ابزار برای تکمیل و تصحیح و کلید اصلی برای تخلق به اخلاق پسندیده مطرح است.
قال الله عزوجل: «یا ایها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً»(25)
( ای اهل ایمان اگر تقوای الهی را پیشه کنید، خداوند برای شما پدیده ای جدا کننده ی حق از باطل ایجاد می کند.)
قال الله عزوجل: « اتقوا الله یعلمکم الله»(26)
(تقوای الهی را پیشه کنید و خداوند بدین گونه به شما آموزش می دهد.»
امام حسن علیه السلام در این باره می فرمایند:
«اوصیکم بتقوی الله و ادامه التفکر فان التفکر ابوکل خیر و امه»(27)
( شما را به تقوای الهی و استمرار اندیشه سفارش می کنم چرا که تفکر پدر و ریشه هر خیر و مادر و اصل آن است).
الکسیس کارل: «اخلاق نیروی تفکر را می افزاید و مابین آدمیان تخم صلح می پاشد و بیشتر از علم و هنر و مذهب پایه حقیقی تمدن است.»(28)
آینــه دانی چرا غمّــاز نیست
زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

7) اجتناب از پرخوری و پر خوابی :

کنترل خواب یکی از مهمترین عوامل برای مهیا نمودن فضای سالم برای تفکر و تدبر می باشد. البته باید متوجه باشیم که کم خوری و کم خوابی، یعنی کمتر از حد تعادل و نیاز بدن، خود نیز پیامدهای بد به همراه خواهد داشت.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
« کثره النوم یتولد من کثره الشراب و کثره الشراب یتولد من کثره الشبع و هما یثقلان النفس عن الطاعه و یقسیان القلب عن التفکر و الخشوع» (29)
( خواب زیاد ناشی از آب خوردن زیاد و آن به سبب پرخوری می باشد و هر دو نفس را برای طاعت و عبادت سنگین و قلب را بی بهره از تفکر خشوع می سازند).
ای دریغا لقمه دو خورده شــد
جوشش فکـرت از آن افسرده شـد
کند می خورشید آدم را خسوف
چون ذنب شعشاع بدری را خسوف (30)

8) طبیعت دفتر و بستر تفکر :

از عوامل سرعت بخش برای رسیدن به اندیشه ای سالم و سازنده رجوع به طبیعت سالم است، همچنان که نیوتن در طبیعت به افتادن سیب متوجه شد و از آن الهام گرفت، فکری به ذهنش خطور کرد و جاذبه زمین را کشف نمود.
قال الله عزوجل: «قل سیروا فی الارض ثم انظروا کیف کان عاقبه المکذبین »(31)
(بگو به سیر و سفر در زمین بپردازید، آنگاه به اندیشه نشینید که سرانجام تکذیب کنندگان به کجا انجامید؟).
قال الله عزوجل: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار، لآیات لِاُلی الالباب »(32)
(همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و در پی یکدیگر و آمدن شب و روز، شگفتی هایی برای خردمندان است.)

9) ذکر و فکر :

در قرآن صاحبان عقل و خرد و تدبیر کسانی معرفی شده اند که بسیار مشغول یاد و ذکر خدای متعال هستند و خداوند را در همه چیز می جویند نه محصور در آنچه که برایشان گفته اند.
«الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً ».(33)
(کسانی که خداوند را در همه ی احوال ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده، یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند که پروردگارا این را بیهوده نیافریده ای).
امام علی علیه السلام می فرمایند:
«الذکرُ هدایهُ العقول و تبصره النّفوس»(34)
( یاد خدا راهنمای عقول و اندیشه ها و روشنایی بخش نفوس می باشد.)
« دوام الفکر ینیر القلب و الفکر»(35)
(ذکر مستمر ، دل و اندیشه را نورانی می کند.)
ذکر گو تا فکر، رو بالا کند
ذکر گفتن، فکر را والا کند

موانع تفکر از دیدگاه قرآن و احادیث :

1و2) پرخوری و پرخوابی :

قال لقمان لابنه: «یا بُنی اذا امتلأت المعده نامت الفکره و خرست الحکمه و قعدت الاعضاء عن العباده».(36)
لقمان به پسر خود فرمود: ای پسرکم، هنگامی که معده پر شود، قوه اندیشیدن می خوابد و حکمت لال می شود و اعضاء بدن از عبادت و بندگی دست کشیده و می نشینند.
امام علی علیه السلام می فرمایند:
« ما انقض النومُ لعزائم الیومِ»(37)
(چه بسیار خواب، اراده و تصمیمات روز را می شکند.)

3) عجله و شتابزدگی در حکم :

عجله حالتی است در دل که آدمی را بر انجام کار به محض خطور آن به ذهن، بر می انگیزد، بدون آنکه در عواقب و توابع و موانع آن بیندیشد و تو شناختی که این صفت از ضعف نفس است و از جمله راه های بزرگ شیطان برای گمراهی است.
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمودند:
« العجله من الشیطان و التأنی من الله »
(شتاب زدگی از جانب شیطان است و تأنی در کارها از جانب خداوند منّان است).(38)
رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

4) خود رأئی ( منیّت ) :

کبر و غرور و خودرأئی می تواند عقل را جامد کند و نگذارد از چهار چوب خاصی که خود برای خودش بوجود آورده خارج شود.
قال علی علیه السلام : «من استبد برأیه هلک».
(کسی که مستبد به رأی خودش و خودرأی باشد، هلاک خواهد شد.)
این ضرب المثل نیز جالب است:
« همه چیز را همگان دانند».
استاد شهید مطهری (قدس سره) می فرماید:
« عالم نباید تجزم داشته باشد و بگوید هر چه من تشخیص دادم، لیس الا – جز این نیست- و فقط همین است...»(39)

5) تعصب :

یعنی از اینکه انسان از دین و آئینی، فرد یا گروهی، بدون علم یا با حداقل علم حمایت نماید و اجازه ندهد، نه خود و نه دیگران پیرامون آن به اندیشه پرداخته و به واقعیت دست پیدا کنند.
استاد شعاری نژاد در کتاب روانشناسی عمومی آورده است که:
«تعصب جنبه هیجانی و عاطفی دارد و بیش تر از عقائد گذشتگان است که ناخودآگاه به ذهن راه یافته و روزنه های تفکر سالم را می بندد.»(40)

6) آرزوهای بلند :

داشتن آرزوهای بلند و حتی آرزوهای زیاد انسان را از آنچه که باید به آن برسد باز می دارد، چون تفکرات انسان را آشفته و پراکنده می کند و تمرکز آن بر یک هدف را به هم می زند.
امام موسی کاظم علیه السلام می فرمانید:
« من اظلم نور تفکره بطول امله»(41)
(طول آرزوها موجب هدم و نابودی عقل می شود.)

7) عادت ، مانع اندیشه باز :

عادت همان خصلت های ثابت و حالت های جامد و تکراری در انسان است، که مانع برای تکاپوی فکری و پویائی دستگاه اندیشه و نوگرایی آن می شود.
دراین باره امام علی علیه السلام می فرمایند:
« غیر مدرک الدرجات من اطاع العادات»(42)
(به درجات عالی و بالا نائل نمی شود کسی که اطاعت و فرمان برداری عادات و خصلت های ثابت منفی را نماید.)

8) گرایش به شهوات و افکار انحرافی :

ذهن انسان همیشه پیرو افکار شهوانی و انحرافی است تا افکار مثبت. و هنگامی که افکار شهوانی و انحرافی درونش رسوخ کند مسلماً در بین تمامی افکار موجود، وقت خود را صرف افکار انحرافی و منفی و شهوانی می کند، چرا که طبع انسان با افکار شهوانی و انحرافی سازگارتر است چون افکار شهوانی و انحرافی ظاهراً دارای راحتی ها و هیجانات زیادی می باشد که ملائم با طبع آدمی است و هنگامی که افکار شهوانی و انحرافی در کنار افکار مثبت و بی آلایش در ذهن انسان جمع شوند، ذهن خودش را در مسیر افکار شهوانی و انحرافی پیش می برد. ما نیز اگر زمینه شهوات و افکار انحرافی را باز گذاریم و فراهم سازیم، تمامی واحدهای مغزی را به خود اختصاص داده و مجالی برای فکر و اندیشه مثبت نمی گذارد.

9) عمل زدگی و کار متراکم :

در صورتی که انسان بیهوده با کارهای زیاد سر خود را شلوغ کند، تمرکز نیروهای فکری و جسمی خود را از دست خواهد داد و حتی یکی از آن اعمال را به خوبی نمی تواند انجام دهد، و به مصداق همان ضرب المثل می شود: همه کاره و هیچ کاره!

10) پرداختن به امور مهم و غفلت از امور مهم تر :

هنگامی که نیروهای خود را به امور دست دوم یا سوم متمرکز سازیم و صرف آن امور کنیم مسلماً وقت و نیرویی- نه فکری و نه جسمی- برای امور دست اول و بسیار مهم نمی ماند.

11) علم بدون عمل :

« علم بدون عمل یعنی هیچ!»
امام علی علیه السلام می فرمایند:
« اذا علمتم فاعلموا و اذا تیقنتم فاقدموا»(43)
(هرگاه دانستید عمل کنید و چون به یقین رسیدید اقدام کنید).
جان دیوئی می گوید:
« علم جدا از عمل یا علم ماشینی، مجالی برای پرورش تفکر فراهم نمی آورد. اطلاعاتی که باتفکر پیوند نخورند، مرده و جامد و مانع تفکرند... اطلاعات جدا از تفکر، بزرگترین دشمن تفکر است و به آسانی شخص را به خود بینی، نخوت و کوته فکری می کشاند.»
علم چندان که بیشتر دانی
چون عمل در تو نیست نادانی

12) حکومت ها و جریان ها :

در شعاعی محدودتر، منظور احزاب و یا جریانات مختلف اجتماعی می باشد، که مانع تفکر و بالندگی می باشند و شخص باید مواظب باشد تحت تأثیر این احزاب در صورتی که منحرف و آلوده باشند قرار نگیرد که شخص را از مسیر و هدف اصلی اش دور می کند.
در این مورد مثل مشهوری در بین مردم است که می گویند:
« الناس علی دین ملوکهم.»
(مردم بر مرام و آئین پادشاهان و بزرگان و حکومت های خود هستند.)

مراتب عقل از دیدگاه فلاسفه :

1) عقل هیولائی :

مرحله ای که هنوز هیچ نقشی در ذهن تشکیل نشده است.

2) عقل بالملکه :

مرحله ای که نفس ، بدیهیات را اعم از تصورات و تصدیقات تعقل می کند.

3) عقل بالفعل :

مرتبه ای که نفس، از علوم بدیهی، علوم نظری را به دست می آورد.

4) عقل مُستفاد :

مرتبه ای که نفس، تمام معقولات بدیهی و نظری را به دست آورده و به حقایق عالم بالا و عالم پائین آگاه است و نفس بدون هیچ مانع مادی به همه ی آنها توجه دارد. در نتیجه نفس در این مرتبه یک عالم علمی است شبیه عالم عینی.

انواع تفکر از نظر روان شناسان :

1) تفکر خَلّاق :

انسان در این نوع تفکر، از روی پیش زمینه های قبلی که در ذهنش داشته استفاده کرده به تازه های علمی دست پیدا می کند.

2) تفکر استدلالی یا تأملی :

انسان در این نوع تفکر، تمامی مقدمات و لوازم موجود تفکر را پیش روی خود قرار داده، نسبت به آنها تأمل نموده و با استدلالات عقلی و منطقی به نتایج عقلی و منطقی دست پیدا می کند.

3) تفکر عملی :

انسان در این زمینه ، قبل و حین عمل به تفکر می پردازد و عمل خود را به خوبی انجام داده و ادامه می دهد. مثل حرف زدن که نوعی تفکر عملی است و انسان در حین حرف زدن مجبور است تفکرکند تا کلامی صحیح با مفهومی صحیح از دهانش خارج شود.

4) تفکر خیال بافی :

انسان در این زمینه تفکر یا اصلاً پیش زمینه فکری ندارد یا اینکه پیش زمینه هائی غیر واقعی در ذهنش موجود است که به هر حال یک نظر واقعی نمی تواند نتیجه دهد؛ چون مقدماتش غیر واقعی بوده، پس به تفکرات خیالی می انجامد.

5) تفکر هم خوانی آزاد ( تفکر غیر ارادی ) :

انسان در این زمینه بدون قصد و اراده مشغول تفکر شده و ذهنش برای خودش مسیری در بین صغری ها و کبری های موجود پیدا کرده، به استدلالی غیر ارادی دست پیدا می کند.

انواع تفکر بر اساس فاعل آن :

1) تفکر جاهلانه :

بدون مایه علمی انجام می گیرد، که موهوم بافی می باشد.

2) تفکر عالمانه :

پس از تحصیل مقدمات علمی حاصل می شود.

درجات تفکر :

1) تفکرات درجه پائین یا درجه اول :

مربوط به سطحی نگری و امور عینی و جزئی است که بیشتر در اطفال وجود دارد.

2) تفکر عقلی و کلی یا درجه دوم :

کشف کردن و منظم ساختن مفاهیم است.

3) تفکر ارتباطی یا درجه سوم :

شخص تجارب و مفاهیمی که در ظاهر با هم غیر مرتبطند را به طور منظم و منطقی به صورت فریضه یا قضیه به هم پیوند می دهد.

قطعه مطالبی پیرامون تفکر و تعقل

برای اطلاع بیشتر، در این قسمت به بیان مطالبی پر محتوا پیرامون تفکر و تعقل و جایگاه آن از زبان قرآن، ائمه اطهار علیهم السلام، دانشمندان، روان شناسان و محققین این فن، می پردازیم.
« یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد اُوتی خیراً کثیراً و ما یدَّکرُ الا اولوا الالباب »(44)
خدا به هر که بخواهد فیض و حکمت و دانش عطا کند، و به هر که حکمت و دانش عطا شود به او خیر فراوان مرحمت شده و این حقیقت را جز خردمندان متذکر نشوند.
« قد بینّا لکم الآیات ان کنتم تعقلون »(45)
ما آیات خود را برای شما به خوبی بیان کردیم، اگر عقل و اندیشه به کار بندید.
« اکثرهم یجهلون »(46)
اکثر مردم نادانی می کنند. (نه اینکه واقعاً نادان هستند).
« ان شر الدواب عندالله الصم البُکم الذین لا یعقلون »(47)
قطعاً بدترین جانوران نزد خدا، کران و لالانی هستند که اصلاً تعقل نمی کنند.
« أفانت تسمع الصم و لو کانوا لا یعقلون »(48)
آیا تو کران (نفهم ها) را هر چند ادراک نکنند، می توانی چیزی به آنها بشنوانی(بفهمانی)؟
« و یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون »(49)
خداوند پلیدی (کفر و جهالت) را برای مردم بی خرد (که عقل خود را به کار نمی بندند) مقرر می دارد.
« قل رب زدنی علماً »(50)
ای پیغمبر دائم به خداوند بگو: پروردگارا ! به علم من بیفزا!
« و لقد آتینا داوود و سلیمان علماً و قالا الحمدلله الذی فضلنا علی کثیر من عباده المومنین »(51)
ما به داوود و سلیمان دانش عطا کردیم، پس به شکرانه آن گفتند: سپاس خدای را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش برتری داد.
« کذلک یطبع الله علی قلوب الذین لا یعلمون »(52)
این چنین خدا بر دل های اهل نادانی مهر می نهد.
« علم الانسان ما لم یعلم »(53)
به انسان آنچه را نمی دانست تعلیم دادیم.
« کفاک من عقلک ما اوضح لک سبل غَیِّکَ من رشدک»(54)
عقل تو را کفایت می کند که راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد.
« ان لسان المؤمن من وراء قلبه، و ان قلب المنافق من وراء لسانه».(55)
زبان مؤمن در پس قلب (فکر) او و قلب (فکر) منافق از پس زبان اوست.
« و لو فکروا فی عظیم القدره و جسیم النعمه لرجعوا الی الطریق»(56)
اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی نعمت های او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند.
« و مااستودع الله امراً عقلاً الا استنقذه به یوماً ما!»(57)
خدا عقل را به انسان نداد جز آنکه روزی او را با کمک عقل نجات بخشید.
« ان الشقی من حرم نفع ما اوتی من العقل و التجربه»(58)
همانا تیره روز کسی است که از عقل و تجربه ای که نصیب او شده محروم ماند.
« لیست الرویه کالمعاینه مع الابصار، فقد تکذب العیون اهلها، و لا یغش العقل من استنصحه»(59)
اندیشیدن همانند دیدن نیست، زیرا گاهی چشم ها دروغ می نمایانند، اما آن کس که از عقل نصیحت خواهد به او خیانت نمی کند.
« لا غنی کالعقل، و لا فقر کالجهل و لا میراث کالادب و لا ظهیر کالمشاوره.»(60)
هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون نادانی نیست، و هیچ ارثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نیست.
« یا بنی لا فقر اشد من الجهل و لا عُدم اشد من عُدم العقل»(61)
امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام می فرمایند: ای فرزندم، هیچ فقری شدیدتر از جهل نیست و هیچ عدمی شدیدتر از عدم عقل نیست.
« ان الله تبارک و تعالی یبغض الشیخ الجاهل و الغنی الظلوم و الفقیر المختال».(62)
امام صادق علیه السلام می فرمایند: حق تعالی نسبت به سه کس بغض می کند: پیر جاهل، ثروتمند ظالم، فقیر بدون برنامه.
« من کان عاقلاً ختم له بالجنه انشاء الله»(63)
حضرت اباعبدالله علیه السلام فرمودند: هر که عاقل باشد جایگاهش بهشت است. انشاء الله.
« ما قسم الله للعباد شیئاً افضل من العقل، فنوم العاقل افضل من سهر الجاهل و افطار العاقل افضل من صوم الجاهل و لا بعث الله رسولاً و لا نبیاً حتی یستکمل العقل.»(64)
حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند در بین بندگانش چیزی را بالاتر از عقل تقسیم نکرده است، خواب عاقل افضل از شب زنده داری جاهل است و خوردن عاقل افضل از روزه داری جاهل است. خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد تا اینکه عقلش را کامل کرد.
« اساس الدین بنی علی العقل و فرضت الفرائض علی العقل و ربنا یعرف العقل و یتوسل الیه بالعقل و العاقل اقرب الی ربه من جمیع المجتهدین بغیر عقل و لمثقال ذره من بر العاقل افضل من جهاد الجاهل الف عامٍ»(65)
از ابن عباس روایت شده که امام علی علیه السلام فرمودند: اساس دین بر عقل بنا شده، و واجبات بنابر عقل واجب شده، و پروردگار عقل را به ما شناسانده، و ما بوسیله عقل به سوی خداوند متوسل می شویم، عاقل نزدیک ترین افراد به پروردگار است، ذره ای از تقوای عاقل، افضل از هزار سال، جهاد جاهل است.
« قوام المرء عقله و لا دین لمن لا عقل له.»(66)
حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: پایداری شخص به عقلش است و آن که عقل ندارد دین ندارد.
« اذا اراد الله ان یزیل من عبد نعمه کان اول ما یغیر منه عقله»(67)
امام صادق علیه السلام می فرمایند: هنگامی که خداوند اراده کند که نعمت را از بنده اش قطع کند، اولین چیزی که از آن بر می دارد، عقل است.
«الجمال فی اللسان، الکمال فی العقل»(68)
امام علی علیه السلام می فرمایند: زیبایی در زبان است و کمال در عقل.
« اول ما خلق الله العقل»(69)
حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: اول چیزی که خداوند خلق نمود، عقل است.
« سیدا لاعمال فی الدارین العقل و لکل شیء دعامه و دعامه المومن عقله، فبقدر عقله تکون عبادته لربه»(70)
حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: آقای اعمال در دو جهان عقل است، برای هر شیء نشانه ای است و نشانه مؤمن، عقل اوست، پس عبادتش نسبت به پروردگارش به اندازه ی عقلش است.
« خلق الله العقل اربعه من اشیاء من العلم و القدره و النور و المشیه بالامر فجعله قائماً بالعلم ، دائماً فی الملکوت».(71)
امام صادق علیه السلام می فرمایند: خداوند عقل را از چهار شیء خلق کرد: از علم، قدرت، نور، مشیت، پس قوام و پایداری عقل را به وسیله علم نهاد و آن را در ملکوتش دائم و ابدی گردانید.
« ان الغفله فی الکبد و الحیاء فی الرایح و العقل مسکنه القلب»(72)
امام باقر علیه السلام می فرمایند: همانا جایگاه غفلت در کبد، جایگاه حیاء در نفس و جایگاه عقل هم در قلب است.
« صفه العاقل ان یحلم عمن جهل علیه».(73)
حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: صفت عاقل این است که در مقابل جاهلان بردبار باشد.
« یا هشام لکل شیء دلیلٌ و دلیل العاقل التفکر و دلیل التفکر الصُّمت و لکل شیء مطیه و مطیه العاقل التواضع»(74)
امام موسی بن جعفر علیهما السلام به هشام می فرمایند: ای هشام برای هر شیئی دلیلی است و دلیل و نشانه ی عاقل، تفکر است، و نشانه تفکر، خاموشی است و برای هر شیء سرانجامی است و سرانجام عاقل، تواضع است.
« ان الله علی الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه علیهم السلام. اما الباطنه فالعقول.»(75)
امام موسی بن جعفر علیه السلام می فرمایند: همانا از خداوند برای مردم دو حجت است، حجت ظاهر و حجت باطنه، حجت ظاهره همان رُسل و انبیاء و ائمه علیهم السلام هستند و حجت باطنه همان عقول می باشد.
«کثره النظر فی العلم یفتح العقل»(76)
امام صادق علیه السلام می فرمایند: زیادی نظر در علم، درهای عقل را می گشاید.
« من صحب جاهلاً نقص من عقله»(77)
امام علی علیه السلام می فرمایند: کسی که با جاهل همنشین شود عقلش ناقص می شود.
« فساد العقل معاشرت السفهاء و صلاح الاخلاق معاشرت العقلاء»(78)
امام علی علیه السلام می فرمایند: معاشرت با دیوانگان، فساد اخلاق را در پی دارد و معاشرت با عقلاء، صلاح اخلاق را در پی خواهد داشت.
« من ترک الاستماع عن ذوی العقول مات عقله»(79)
امام علی علیه السلام می فرمایند: کسی که گوش کردن به سخنان صاحبان عقل و خرد را ترک کند، عقلش می میرد.
« هبط جبرئیل علیه السلام علی آدم علیه السلام : فقال یا آدم، انی امرت ان اخیرک واحده من ثلاث، فاخترها ودع اثنین فقال له آدم یا جبرئیل و ماالثلاث؟
فقال: العقل و الحیاء و الدین. فقال آدم علیه السلام : انی قد اخترت العقل. فقال جیرئیل للحیاء و الدین، انصرفا و دعاه. فقالا: یا جبرئیل انا امرنا ان نکون مع العقل حیث کان. قال: فشانکما و عرج»(80)
امام علی علیه السلام می فرمایند: جبرئیل بر آدم علیه السلام نازل شد و گفت: ای آدم من مأمور شده ام که تو را در انتخاب یکی از سه چیز مخیر سازم، پس یکی را برگزین و دو تا را واگذار. آدم گفت: آن سه چیز چیست؟ جبرئیل گفت: عقل و حیاء و دین. آدم گفت: عقل را برگزیدم. جبرئیل به حیاء و دین گفت: شما بازگردید و او را واگذارید، آن دو گفتند: ای جبرئیل ما مأموریم هر جا که عقل باشد با او باشیم. جبرئیل گفت خود دانید و سپس بالا رفت.
امام علی علیه السلام می فرمایند: افکار خود را مثل دوغ در مشک به هم زنید تا از آن فکر نو بیرون آید.
ناپلئون بناپارت: فکر است که بر جهان حکومت می کند.
ویکتور هوگو: الماس را جز در قعر زمین نمی توان پیدا کرد و حقایق را جز در اعماق فکر نمی توان یافت.
مارک اورل: زندگی ما، زائیده اندیشه ماست.
فوشه: توانگران همه عاقل نیستند ولی عاقلان همه توانگرند.
پروفسور «جک لویب» ثابت کرده فکر، جریان برق دارد و تحت تاثیر این جریان، ماده جان داری در اعضاء بدن از مثبت به منفی و از منفی به مثبت، منتقل می شود؛ و روی همین اصل است که فکر را به تلگرافی که از روح می رسد تشبیه می کنند.
بهترین راهبر برای انسان، فکرش می باشد.
فکر، مانند فنر است، انسان را به سوی مطلوبش پرتاب می کند.
اندیشه، چشمه ای است زاینده.
برای اینکه به هدف برسیم باید علاوه بر جد و جهد نمودن در راه وصول به آن، به قدری درباره ی هدف بیندیشیم که اندیشیدن درباره آن یک امر غیر ارادی گردد.
تفکر صحیح، کلید طلائی گنج کامیابی است. شخصی که قادر به تفکر صحیح است همیشه بر شخصی که مرد عمل است برتری دارد، ولی کسانی صددرصد کامیاب می گردند که هم بر تفکر صحیح قادرند و هم بر عمل صحیح.
فکر و اندیشه سایه ای از آینده و فیلمی و نمایشی از گذشته را به ما می نمایاند.
مرد، آفریده ی فکر خویش است.
انسان زنده فکر می کند و به همان اندازه بهره از زندگی دارد.
فکر کردن، هنر است.
فکر را علامت حیات و زندگی بدان و زندگی و حیات را بدان علامت آباد ساز.
از علامات مردن، بی اندیشه بودن را یادداشت کنید.
زندگی بی اندیشه، مردگی است.
فکر و اندیشه، قلب را حیات می بخشد.
با فکر کردن نیروی کار انسان هدر نمی رود.
فکر، اساس نوآوری و اختراعات است.
با فکر کردن، پیشرفت حاصل می شود.
فکر صحیح، انسان را از ضلالت و گمراهی نجات می دهد.
با فکر کردن، راه های جدید گشوده می شود.
فکر، به انسان جهت صحیح می دهد.
از علم، فکر می زاید و از فکر، علم می زاید.
فکر، آدم می سازد.
انسان فکور، زاینده ی علوم جدید است.
علم، فرزند فکر است.
هر علمی روزی جهل بوده و بواسطه ی فکر ، امروزه معلوم شده است.
با فکر، می توان علوم را تکثیر کرد.
به نسبتی که فکر می کنیم، از حیوانات فاصله داریم.
هر چه بیشتر فکر کنیم ، بیشتر انسانیم.
هر چه فکر بیشتر باشد فراگیری افزونتر است.
هر کس بیشتر فکر کند، نامدارتر است.
فکر، ترازوی شخصیت و علوم شماست.
چه بسیار «نمی دانم» که با لحظه ای تفکر، «می دانم» شده است.
یکی از استادان شما، فکر شماست.
گاهی لحظه ای اندیشیدن به اندازه ی هزاران سال فعالیت ارزش دارد.
فاصله نادانی را با یک قدم یعنی اندیشیدن طی کنید و به دانایان برسید.
احمق، یعنی بی فکر و محقق، یعنی متفکّر.
نادانی، با اندیشیدن دانایی می شود.
فکر، وسیله تبدیل نادان به داناست.
فکر و اندیشه، فاضل را مفضال می کند و عالم را علامه می سازد.
فکر، ضمیر انسان را بارز می کند و فاعل را فعال می سازد.
یک متفکر یا مشکل گشای خوب آن کسی است که قادر باشد آمادگی های مناسب را در کمترین فرصت بدست آورد و در عین حال قدرت درهم شکستن این آمادگی ها را در اولین لحظه دخالت های نابجا و مزاحم آنها داشته باشد. چون که همین آمادگی گاهی مانع از فکر جدید می شود.
بهترین مَرکب دانشمندان برای پیمودن نمی دانم هایشان، فکر است.
فکر، به زندگی معنا می بخشد.
آنان که بزرگترین خدمت ها را به تمدن بشر کرده اند کسانی هستند که چیزهایی بهتر از آنچه در عصر خودشان وجود داشته است در مخیله و افکارشان پرورانده اند و سپس مصمم شده اند که به این خیال و فکر جامه عمل بپوشانند. به طور مثال «مورس» در خیال و فکر خود وسیله مخابره ای که کاملتر از پُست باشد را مُجسم کرد و در نتیجه تلگراف را پس از مدتی تلاش به عالم بشریت تقدیم کرد.
فکر، به شخصیت انسان انتشار و فراگیری می بخشد.
باید در مغز جوانان حک کنیم که نیروی فکر، بزرگترین عامل موفقیت است و روزی که همه بتوانیم به این موضوع معتقد شویم مرحله تازه تری در زندگی آغاز می شود.
فکر، مشکل ترین مسائل را به آسانترین مسائل مبدل می سازد.
انسان فکور، بر بزرگترین کارها به راحتی مسلط می شود.
با فکر می توان محالات عادی را ممکن کرد.
با فکر می توان در سخت ترین اشیاء نفوذ کرد.
همه ی اشیاء برای انسان فکور معلمند.
انسان فکور از همه چیز درس می گیرد.
هر فکری که به وسیله انسان هایی هر چند با عقائد مختلف در دنیا منتشر شد، تغییری در جهان ایجاد کرده است.
هر فکری در آفریدن سرنوشت شما، سهمی برای خود دارد.
هر فکری ضربه ی قلمی است که تکه ای از مرمر زندگی را می تراشد از این رو باید تصمیم بگیریم که فکرمان را به منظورهای بهتری متوجه سازیم.
باید مشخصات اخلاق و زندگی مان را با قلم فکر بتراشیم و به صورتی که می خواهیم در بیاوریم.
در تفکر روزمره، عمل فراوان است و معلومات اندک. در تحلیل های علمی، معلومات فراوانند و اقدامی که می شود ناچیز است و منظور از فکر کردن، عمل و اقدام است.
استدلال عبارت است از: تفکر نتیجه بخش.
انسان، به اندیشه ها و نظرات انسان است نه به جسم و هیکل!
آنچه دیروز نبوده و امروز هست، نتیجه فکر و تلاش دانشمندی است.
در حقیقت، فکر و تلاش است که شما را قادر ساخته در کوتاه ترین زمان با دورترین مکان به راحتی رابطه برقرار کنید.
در حقیقت، فکر است که شما را در هوا پرواز می دهد و یا از شهری به شهری سریعاً انتقال می دهد.
با فکر کردن می توان بر آسمان و زمین تسلط یافت.
هر چه را نمی دانی، با فکر در میان بگذار دیر یا زود جواب تو را خواهد داد.
با فکر، بزرگترین دشمن انسان، یعنی جهل را می توان به بزرگترین دوست، یعنی علم تبدیل نمود.
با فکر می توان همه چیز را متحول ساخت.
با فکر کردن، راه های تاریک روشن می شود.
با فکر کردن، راه های بسته باز می شود.
فکر، بزرگترین مانع برای ضررهای احتمالی است.
با فکر کردن، علم انسان به ثمر دهی می رسد.
فکر صحیح و همیشگی، انسان را نابغه عصر می سازد.
نابغه، آن است که فکرش بسیار است.
نوابغ در هر نگاهشان به طبیعت، درسی فرا می گیرند.
با لحظه ای تفکر، می توان تحولاتی بزرگ ایجاد کرد.
فکر به دانش، عمق می بخشد.
فکر، دنیای جدید می سازد.
با فکر کردن، خطاها کم می شود.
فکر، معلومات را زاینده و مجهولات را مبدل به معلومات می کند.
با فکر کردن، ضمیر انسان نورانی می شود.
فکر، عظیم ترین سرمایه دانشمند است.
فکر، بهترین سرمایه، برای انسان بودن است.
همه ی کارها را مغز انجام می دهد و اعضای بدن واسطه های انجام کار می باشند نه علت اصلی.
یاد می گیریم تا یاد بدهیم.

پی نوشت ها :

. اصول کافی، ج1، ص33.
2. بحارالانوار، ج 71، ص 328- نهج البلاغه، حکمت 5.
3. اصول کافی، ج1، ص 33.
4. محجه البیضاء، ج 8، ص 197.
5. مجمع البیان، ج 2، ص 379.
6. همان، ج 5، ص 156.
7. همان، ج 3، ص 81 .
8. شرح شمسیه، ص 16.
9. روانشناسی عمومی، ص 32.
10. اصول فلسفه، ج 2، ص 12.
11. اسفار، ج 2، ص 22.
12. سوره حجر، 29.
13. سوره بقره، 30.
14. سوره مؤمنون، 14.
15. ریاض السالکین، ص 370.
16. سوره سبا، 46.
17. سوره روم، 8 .
18. مجمع البیان، ج 8، ص 926.
19. سوره انعام،11.
20. میزان الحکمه، ج 4، ص 1667، روایت 10823.
21. امالی شیخ صدوق، ص 80، ح 47.
22. همان، ج 4، روایت 10825.
23. همان، ج 4، روایت 10828.
24. دکتر شعاری نژاد، روانشناسی رشد، صص 157 و 158.
25. سوره انفال، 29.
26. سوره بقره، 282.
27. مولانا تبریزی، لطایف الاخبار، ص 27.
28. انسان موجود ناشناخته، ص 53 .
29. الحیاه، ج 1، ص 89.
30. مولوی، مثنوی دفتر اول، صفحات 106 و 107.
31. سوره انعام، 11.
32. سوره آل عمران، 190.
33. سوره آل عمران، 191.
34. میزان الحکمه، ج 3، ص 970، ح 6407 .
35. همان، ج 3، ح 6413 .
36. جامع السعادات، ج 2، ص 5.
37. نهج البلاغه، حکمت 440.
38. احکام قرآن، ابن عربی، ج 4، ص147.
39. تعلیم و تربیت در اسلام، ص53.
40. شعاری نژاد، روان شناسی عمومی، ص356.
41. میزان الحکمه، ج 1، ص ،103 ح 691 و 692- اصول کافی، ج1، ص 19.
42. همان، ج 5، ص 2190، ح 14554.
43. نهج البلاغه، حکمت 274.
44. سوره بقره، آیه 269.
45. سوره آل عمران، آیه 118.
46. سوره انعام، آیه 111.
47. سوره انفال، آیه 22.
48. سوره یونس، آیه 42.
49. سوره یونس، آیه 100.
50. سوره طه، آیه 114.
51. سوره نمل، آیه 15.
52. سوره روم، آیه 59.
53. سوره علق، آیه 5.
54. نهج البلاغه، حکمت 421.
55. همان، خطبه 176.
56. همان، خطبه 185.
57. همان، حکمت 407.
58. همان، نامه 78.
59. همان، حکمت 281.
60. همان، حکمت 54.
61. بحارالانوار، ج1، ص 88.
62. بحار الانوار، ج1، ص90.
63. همان، ج1، ص 91.
64. همان، ج1، ص 91.
65. همان، ج1، ص 94.
66. همان، ج1، ص94.
67. همان، ج1، ص 94.
68. همان، ج1، ص 96.
69. همان، ج1، ص 97.
70. همان، ج1، ص 96.
71. همان، ج1، ص 98.
72. همان، ج1، ص 98.
73. همان، ج1، ص 98.
74. همان، ج1، ص 129.
75. همان، ج1، ص 136.
76. همان، ج1، ص 137.
77. همان، ج1، ص 159.
78. همان، ج1، ص160.
79. همان، ج1، ص160.
80. همان، ج1، ص160.